فَلس

هرچه ما را لقب دهند آنیم

فَلس

هرچه ما را لقب دهند آنیم

تاچینه‌ی هویج و مرغ درست می‌کنم..به نانا تشریبه دادم.یک قاشق شربت تقویتی بعدش.
نانا را امروز برده‌اند کانون:
_بدترین کانون دنیا.
می‌خورد و می‌گوید آناهیتا بس که عصبانی شده شیرینی که به‌اش داده‌اند را پرت کرده.
آبکش را می‌گذارم توی ظرف‌شویی.
_آخخخخ از دست آناهیتای اطواری.
این را‌ می ‌گویم. می‌گوید ازش پرسیده‌اند اسم کسی که‌ از جنگل نگهداری می‌کند چیست و نمی‌دانسته پس خانمی که ازش پرسیده  بود گفته ممنون از بازی اخراج.
گفته معلوماتت خیلی کم است.نانا همه دست‌هاش را از زیر مقنعه گذاشته روی گوش‌هایش تا آخر جلسه.
گفتم مهم نیست.
هویج ها را درآورده بود بیرون از تشریبه. گفتم بخورد .
گفت دوست ندارد .
سخت گرفتم..بخور نانا فکر کن داروه دو مجبوری بخوری.
خورد.
فکر کردم سخت گرفتن به کسی گاهی نشانه‌ای اهمیت دادن به‌اش است.
لابد سال هم به من اهمیت می‌دهد.