میخندید ..من آهنگ تو سرم زده میشد و میرقصیدم.
میگوها با چشمات بازی میکرد.
بعد به بابام فحش داد.
*خدا بیشتر بشون بده...رزقشون رو زیاد کنه.
ها ...سِیده..مو خومه باخته بودوم..سِیده.
توضیحِ عنوان: خواهرم گف حالا بدو این رو تو وبلاگ بنویس.
سعیده گف وبلا چنه؟
من گفتم: توش از خودم میگم و بچههام و زندگیم...
خدا رو شکر هم نمیخواد بدونه چیه.
پَ مثل إیمانه؟ که إیخو سر از همه چی در إیاره.
از قِدیم گودوم..لر وابیدوم رَ.
سِیده: سعیده.
من خندیدم و گفتم أو علی روحچ حبیبتی.
لعنت به روحت..
و روحت عزیزم.
مادرم به شیرفرهاد میگه شیر وَروار.
من داشتم میخوردم..نتیجه این شد: مینا دخترش را میآورد پیش مادرم. زیبا دو روزش رو ایوب خواهد گرفت پوتو را و با فنجان بهاش شیر میدهد و دو روزش را نمیدانم. شاید عمهی پوتو.
زیبا میگفت کاش تو بودی برایم نگهاش میداشتی.
ولک من دایهی عمهاتم؟ ..حالا شاید گاهی هم میگرفتمش تا بیای اما کلا طرح موردعلاقهام نیست این جریان..
بعد مینا نگاهم کرد و گفت خوش به حالت میخوری و میخوابی و بچههات رو خودت بزرگ کردی..من لقمهی بزرگ تو دستم رو گاز زدم و زیبا ادامه داد واقعا. کمی لحنش بوی بیمصرفی و تنلشی من را میرساند.انگار، گفتم ها. پشت هم میخارونم ...زیبا گفت گنده میکنی...گفتم اون رو بله..و حسادت برمیانگیزم و گردنم هم کَلفته..و به لری ادامه دادم: خَذا رو شورگ ...زیبا گفت قدر بدون پس.. گفتم میدونم..زیاااااد هم...از وقتی دارم میبینم چه چونی ازتون پاره شده مخصوصا....شمام گناه دارین بدبختا...دلتون شاید بخواد جای من باشید اما من راسش دلم نمیخواد..بعد خمیازه کشیدم و شکمم را مالیدم و همانجا پای سفره دراز کشیدم..
زیبا رویم یک گوجه پرت کرد مینا هم گفت بیتربیت...روی شکمم به تقلید از مادر سال کوبیدم تا ببینم کجایش صدای طبل تو خالی میدهد و گفتم مادرشوهرم اینجور وقتا میکوبه رو شکمش و میگه نفخ دارم. کاش بود حالا این حرکت رو در جوابت انجام میداد..
میدانستم نفرت دارد از من.
چشمهایش از ضعف برق میزد..برقی شسکته و رو به پایین...گفتم سخت نگیر خودت گفتی بیتربیتم.. حداقل برای نمونهای که با نگاه کردن بش، بشه ادب آموخت خوبم..به درد میخورم. نگام کن و باادب و تربیت شو.
***
والا..میرید سرکار ..پولش هم میگیرید..موقع تساوی حقوق زن و مرد هم صداتون بلنده و ..فعال اجتماعی هم هستید..عنتون هم مفیده..دیگه با حسرت به من نگاه کردنتون چیه..؟ حتما باید از من مایه بذارید که احساس مفید بودنتون مضاعف بشه؟
ها آقا..من اصلا خیلی حالش رو میبرم..تا دوازده خواب...غذا ...فیلم.. پول.. لباس.. طلا...خالهزنکی در ابعاد و اشکال متنوع و بهوفور...سکس..بچه...شیطنت خارج از محدوهی ازدواج یا بهعبارتی خیانتای گاه و بیگاه...اصن عالی.
الحمدلله و الشکر لله..احسن صللاتی و سلامی علی رسول الله.
طلعت یا مـــــحلا نورها شــمس الشموســه: آفتاب طلوع کرد و چه قشنگه نورش..این آفتابِ کوچولو و ناز
یلا بنـــا نمـــــلا ونحلب لبـــن الجاموســــه: یالا بریم شیر گاومیش رو بدوشیم و ظرفمون رو با شیرش پر کنیم
قــاعد ع الســـاقیة خللى اســــــمر وحلیــوة: رو لب شط نشستی محبوبم، سبزه و خوشکلی
عـوج الطــــــاقیة وقاللى غنى لى غنیــــــوة: عرقچینش رو یه وری گذاش و برام یه ترانهی کوچولو بخون
قلتلـــو یامحــمد حبـــــک .. شقلــبـلى عــقلى: بش گفتم ممد ..عشقت عقلم رو زیر و رو کرد
میتا النـار تبرد واعرف .. راسى من رجــلى: کی آتیش تو قلبم سر شده و سرم رو از پام بشناسم(از این گیجی دربیام)
طلعت یا مـــــحلا نورها:
جایة من الترعة ســـمعوا رنـــة خلخـــــالى: از بغل رود اومدم و صدای زنگ خلخالم رو شنیدن
لحقـــونى ســبع جدعــان طالبیـــن وصــالى: هفتا پهلوون اومدن دنبالم و وصالم رو طلب کردن
نظرونى یا خویا وراحوا واقعین فى جمـالى: به من نگاه کردن برادر و عاشق زیباییم شدن
قدمــــوا لأبویا مهــــرى میتــین خیـــــــالى: و برای بابام مهریهام رو بردن که دویستا اسب بود
طلعت یا مـــــحلا نورها
یه ترانهی روستایی مصری که به لهجهی قروی مصری خونده میشه..شعر از بدیع خیری هس که شاعری1893 و متوفی در 1966 هس..و آهنگ از سید درویش هست که آهنگسازای بزرگ و قدیمی معروفه.
اصلش با صدای سید درویشه. خیلیا خوندنش من با صدای فیروز دوستش دارم.
بچه به این کوچکی ع رو از ته حلق میگه ....ط رو....طاطا یعنی دادا..ح ....رو عجیب ژنتیکی ح رو ح میگه ..همون اصوات زیر یه سال رو ها..نه جملهها رو.....همون آآآه بوبو و دادای بچگونه رو خیلی اجدادمدارانه ادا میکنه.
برا مادرم ادا گریهاش رو درمی اوردم می مردیم از خنده .
بیدار شدم گوشی به دس
اثر گیجی خوب و خوش مونده
می خندم بدون دلیل خاصی ...شاید فقط خوشم
صدا از توی گوشی می گوید جانم
من توی دلم میگویم سلام گردن
و فقط میخندم
-قشنگ میخندی.
چیزی برای گفتن نیست.
صورتم رو می مالم به بالش ...اتاق خوشبو ...هوا سبک...
من یک جانم خوب شنیدهام.
من خوشم
بهتازهگی و نه چندان دیر معنای زندگی بدون عشق را میفهمم.
لذتش را..از خودت و برای خودت و اینطوری است که آدم همراهت هم اذیت نیست چون دشمنییی نیست.
سبکی و بی وزنی اش را
صدا میگوید: خسته شدی باز برو بخواب...
- باش، برم بخوابم.
- کجا؟
-زیر علف محمد..صلوات بر محمد..
- نامرد جوابش چیز دیگهای بود.
جوابی ندارم. حرفی ندارم..فقط میخوابم..زندگی بهتر از این نمیشود.
و.گردنهای کج و یک وری و کوتاه و باریک سالهای قبلم را
سالهای سال قبل را
و حتی همین سالهای نزدیک را بریدم و به گردن تو پیوستم که پل شروع امسال منی.
مثل عشق توی زمستان وقتی پر از امنیتی
و سردت شده و بغل یخچال از همین زیر تختیها میخوری و گرم میشوی
مثل رضایت از گرما توی اوج سرماست.
چرا میشود با تو اینطور شد؟
میخواهم دنیا و دین را دیر...
دیر
دیر
دیر
اما خوب است علیرغم دیر بودنش...بگذارم و بروم
ببوسم گردنت را و تاب بازی کنم آنجا
بعد بپرم روی سینهات.
بعد با تو می دانی؟
خاطرهی بدی نیست
دردی نیست
زجری نیست
زخمی نیست
با تو گردن هست..
و با تو
دکمه های باز
و با تو
خواب
و با تو تازه که بی عشق گردن نوردی می کنی می دانی
قبل و بعد از این
زمان
چیزی ب اسم دروغ طی میکردم
دروغ
حقیقت زیر گودی گردن
کسی است
که دوست نداری
و نمی گوید به تو....هیچ نمی گوید به تو
زخمی ندارد که ب تو بزند
فقط گردنش را میدهد و خودش دور میشود
گردنش را با آن چیز یواشکی زیر تخت مینوشی آرام آرام
و میبینی دنیا یک جور خنده دارد که مخصوص این لحظات است
که حاصل وجود گردن است
گردنهای بی عشق بی حرف
بی زر
بی قلب
گردنهایه که به سینههای زیبا و پهن ختم میشوند
سینههای خوب...سینههای گرم ..خوشبو..سینههای باز..
چقدر بد است که حسم، احساسم... تمام شد
و چقدر خوب است که بیاحساسیام با تو شروع شد
و چقدر ننوشتن و با تو گفتن و شنیدن دیر شده
اما خوب است که هست.
چقدر هم حرف هست برای زدن و نزدن
چقدر داغی همیشگی روح همراهم است
و تن...
داغی همیشگی تن..
وقتی می گویی آه ... آنطرف کسی قدرت را میداندو
کسی که مثل حتی یکی از دیگران قبل و بعد خودش نیست.
توی مجاز از گردن کسی مثل کوهنورد بالا رفتن بویش را حس کردن مثل باران میماند وقتی که تشنهای و میبارد و دهنت را باز میکنی سیراب نمیکند اما رفع تشنگی میکند بیکه تشنگی را یک دل سیر رفع کند...اما باران برای رفع تشنگی نمیبارد که.
برای این می بارد که یادت بیندازد چقدر گردنپیمایی خوب است.
گردنت را به من بسپار باران هم نبارید
من ازش سیر میشوم
...چقدر گیجی...منگی
مستی
چقدر هیچ ننوشتن و با تو بودن خوب است.
وقتی بچه بودیم من به بچهها میگفتم اینا جاروی جادوگره بشینیم روش میریم هوا..باور هم میکردن چون واقعا میرفتم هم هوا..یعنی طوری نشون میدادم که انگار واقعا تو هوام..جا هم نمیشدم روش اما تو هوا بودم همهاش..ویژژژژژژژژ ...
راسی حالا که بحث هیزی و چش چرونیه
دیشب برمیگشتیم همون یارو رو دیدم..مال چن پست پیش که دیده بودمش روبرو تعویض نمیدونم چی و تو کفش میرم و اینا..چطور احساس آدم عوض میشه؟ اینقدر مسخره اومد حس قبلیم به نظرم که شیشکی اومدم و سال گفت چته..گفتم هیچی یارو حس میکنه خیلی چونیه..گف چی؟! گفتم احساس خوشتیپی داره..گف چیکارش داری..گفتم راس میگی کون لقش.
یه خورده بادش زیاده اما خوبه..یعنی بگن از رو ظاهر انتخاب کن این طوریا خوبه.
مدل موهاشم عوض کن..اما اخمش خوبه.
خوب زدنَم.
اما بعد از کتک که نگاش کردم دیدم به درد سریال یوزارسیف میخوره مثلا...و اینا...کلا برا این خوبه که دس بش نرسه مثل زلیخا و عفت ورزی شه و بعد ..ولمون کن بابا.
مِی سال چشه؟
تلخه یه خورده اما خو شراب تلخ مرد افکن بود زورش و شراب رو میخورن عکسش رو نمیبینن..این کارا مال دخترای زیر ده ساله..شراب هم برا زیر ده سال ممنوعه فک کنم.
ظاهرا.