خم شده بود یک کاری کنه لگدش زدم تو پشتش. مثل حالت سجده بود.
گفت آخ....شهرزاد درد داره ها..مرض داری؟
عصبانی بود.
شد یعنی. بعد از اینکه یه لگد تو کونی ازم خورد عصبانی شد.
رفتم پشتش رو ببوسم...قشنگ...آروم...رمانتیک....میبوسیدم...میخندید و عصبانی بود....من میخندیدم ..از شدت خنده نمیتوناستم درست معذرت بخوام...آروم و بیصدا و شدید میخندیدم: و معذرت میخواستم.
پشتش آشتیامون داد.