فَلس

هرچه ما را لقب دهند آنیم

فَلس

هرچه ما را لقب دهند آنیم

چهار شب با آنا رو دیدم.  در ابتدا اسم فیلم وسوسه‌ام کرد. وسوسه نه. اغوام کرد. چهار شب با یک زن. به‌نظرم  چیز خوبی اومد. در واقع داستان رو اگه بخونی چیز جالبیه.نه همه‌اش. قسمت اعظمش.

اما از اون‌جایی که جنبه‌ی هنری و مفهومی و انسانی فیلم خیلی برام مهم نیست و دوست دارم پای فیلمی بخندم و از مناظر طبیعی‌اش لذت ببرم این فیلم برام خیلی بدتر از بد بود.

طبیعت سرد و سیاه و مرده و افسرده‌کننده‌ای داشت. مرد نقش اول فیلم عقب‌مونده و تنها بود. پرستار فیلم روی تختی کمونیست‌پسند می‌خوابید. بش تجاوز بدی می‌شه.

صحنه‌ی تجاوز رو ندیدم و همون کمی که چشمم افتاد رو زود بردم جلو و به نظرم چیز کثیف و خشنی اومد.

توی زندان به مرد تجاوز می‌کنن که اولش نفهمیدم چه اتفاقی داره می‌افته بعد متوجه شدم چه گهی داره خورده می‌شه و بردمش جلو  باز هم.
یه گاو مرده و بادکرده رد می‌شه از روی آب.
آخرش هم دیوا می‌کشن بین خونه‌ی یارو عقب‌مونده و پرستاری که دوست داره.

به سال هم گفتم کس امک بابت این فیلم اوردنت. تو دلم البته. و هر چی کردم نتونستم زبانی ازش تشکر کنم.
داستان در مورد عشق سیاه بود مثلا که دوستش ندارم و برام مهم نیست.
داستان پودر کردن قرص خواب حتی اگر تو دنیا اتفاق افتاده باشه من باورش نمی‌کنم و کلا فیلم مریض داغون عوضی‌ایی بود برام.