دوران کولیها بد نبود.
فیلمی بود که تونستم پاش کمی بخندم.
ملال و کسالتی که پاش حس کردم اونقدری نبود که وادارم کنه بلند شم مثلا تخممرغ بخورم. در موردش هیچی نخونده و نشنیده بودم. میشه گفت برام جالب بود تا جذاب.
البته با توجه به زمان ساخت فیلم و اینکه زمان و جلههای ویژهی ضعیف فیلم چقدر ممکنه جذابیتش رو به حداقل رسونده باشه همهی اینا موثره در عدم جلب نظر مساعدم...
با این وجود صحنههای بانمکش من رو خندوند.
چون معمولا در مورد فیلمایی که میبینم قبلش نیمخونم و نمیشنوم و بعدش هم همینطور نمیدونم فیلم چقدر ممکنه موفق بوده باشه..با این وجود حسم بهطورکلی اینه در موردش: مثبت و طولانی..و طبعا کسلکننده و تا حدی مسخره.
یعنی نفوذ نمیکرد در روح و فکر و حال و هوام.
نگاه میکردم و میخندیدم و رد میشدم.
مادربزرگ فیلم باحال بود.
یارو هم تیپش عین بچه بسیجیها بود و همین بانمک به نظر میرسوندش.
سوررئالش برای سلیقهی من زیاد بود...و اون سوررئال با توجه به عادت هالیوودی فیلمبینیام باورناپذیر و تو ذوق زن.
بههرحال فیلمی بود که دیدم و دیگه نمیبینم.