فَلس

هرچه ما را لقب دهند آنیم

فَلس

هرچه ما را لقب دهند آنیم

دارن آماده می‌شن...

- شهرزاد برو یه چیزی بخور..بعد تا راه بیفتیم پیله می‌کنی گشنه‌م..به قول بابات: همبررررر....همبرررررر....همبررررر.

داره ادایی رو درمیاره که بابام در رابطه با من درمیاره. یعنی مثلا وقتی بچه بودم یه همچین ننر لوس شکمویی بودم. اذیت‌کن. هیچ‌وقت انگار قرار نیس پاک شه این لیست افتخارات.

خو چی‌کار کنم؟ گشنه‌م می‌شه. حتی تو قرارهای عاشقانه و غیر متعهدانه‌ام هم همیشه گوشه‌چشمی جدی به اطمعه و اشربه دارم. مردم می‌رن سر قرار آرایش هفت قلم و...من؟ می‌گم این‌دور و برای یه فلافلی‌ای بندری سراغ نداری بزنیم...هلاکم...

چیزی ندارم بش بگم.

فقط موهام رو شونه می‌کنم.

- شهرزاد وجدانا اون سال یادته؟

- هیچی یادم نیست...

بلند می‌خنده...بلند. فکر می‌کنم خوش‌به‌حالش که چقدر می‌تونه خوش باشه ...

بعد دیشب خواهرم پیام داده: شهرزاد خودت می‌دونی...اصلا حواست هست که چقدر خوشی؟ به من می‌گن خوش و سال رو ندیدن که چه برخلاف توقع مردمان بیرون خوش می‌شه و می‌خنده وقتی کرم می‌ریزه و اذیتم می‌کنه. بش هم گفته‌م که هیچ‌وقت ازش نخواهم گذشت.
- اون سال بابا..همون سال که قهر بودی و گریه می‌کردی آروم..بی‌صدا..مثل موش...بعد رفتیم همبرفروشی...

می‌دونم چی می‌خواد بگه.

- گم‌شو سال.

- آره بعد ...

از خنده نفس نفس می‌زنه.

- حلالت نمی‌کنم سال...چون روز مهندسه نمی‌خوام بزنم تو سرت که صدای کلاغ بدی...
خودش رو جمع کرد.

- آره هیچی دیگه...اول داشتی ریز ریز گریه می‌کردی...همون طوریشم همبر رو می‌خوردی...بعد بهتر شدی...یه نوشابه شیشه‌ای سیاه خوردی...بعد گفتم یکی دیگه می‌خوای؟ سرت رو اوردی پایین...یکی دیگه هم گرفتم اونم با غصه خوردی...
- بمیر.

- تازه گفتم بازم می‌خوای سرت رو تکون دادی یعنی نه..اما مشخص بود دوس داری فقط..روت نمی‌شه

- آره چون تو خسیسی..

پهن می‌شه از خنده...: پس می‌خواستی...وای خذااااااااااا...خذاااااااااااااااااا

ادای سول رو درمیاره وقتی می‌گه خذاااااااااااا....عین لرا می‌گه.وقتی به تنگ اومدن و دساشون رو به آسمونه...استغاثه‌ می‌کنن...
دلم برای سول تنگ می‌شه.

می‌رم فیلمش رو می‌بینم...اونم هی داره می‌گه: پاییز بود..خیلی هم سرد بود..غروب بود..شونزه آذر...یادته....یه ذره بودی...فنچ...

باید فکرش رو می‌کردم قراره زود تغییر مسیر بدی و فنچ بودن رو وداع بکنی باهاش...

- زر نزن

باز می‌خنده.

چقدر ازش حرص دارم حالا...کاش پنجه گرگی برم تو صورتش.