نشسته بودم روی تخت و باقله تمیز میکردم. دلم میخواد باقله درست کنم با گوشت. هیچوقت اون باقلهپلو و گوشتی که پیش بلوط خوردم یادم نمیره.
هیچوقت.
یامی بود واقعا.
دارم ترانهی حاول رو که لینکش رو گذاشتم توی کانال و ترجمهاش رو میشنوم...فرستاده بودم برای سال نشنیده بودش.
گله ندارم.
منم فوتبال نمیبینم.
شبیه هم نیستیم. علایقمون شبیه هم نیست. دیدمون. جهانبینی و ....پسر ف کمش کرد...چسبید به فنس:
خانم فلانی.
- ها؟
- این ترانه رو میدید؟...میخوامش.
- چطوری بفرستمش؟
- شمارهی من رو دارید؟
- نه..تو گوشی سال هستش. ازش بگیر.
- دستت درد نکنه.
چیزی نمیگم..میرم پردهی حدفاصل ما و اونا رو آویزون میکنم. سر همین پرده مادر و خواهرش قهر کردن...فکر میکنم روز مهندسه امروز.
میدونم براش مهم نیست اما مینویسم براش روزت مبارک مهندز.